سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























 سهم زندگی

 

 

 

1- دم در ورودی دانشگاه آقای نگهبان عبوس جلوی دختری رو گرفته بود و بهش در باره موهاش تذکر می داد ! از کنارشون رد میشدم .....

2- بعد از کلاس داشتم می رفتم تریا که از غذای لذیذ! دانشگاه استفاده کنم دیدم دو تا نگهبان جلوی یه دختر و پسر رو گرفتن دارن باهاشون حرف می زنن ، تو اون لحظه اینو شنیدم که دختر داشت به نگهبان می گفت من که نمیتونم واسه یه فلش دادن به این آقا بیرون دانشگاه قرار بزارم ...

3- وارد تریا شدم در حال خوردن بودم که سه تا آقای کت و شلواری وارد تریا شدن و به چند تا دانشجو که لب تاپ شون رو روشن کرده بودند تذکر دادن ، شنیدم که می گفتن ایجا سالن غذا خوریه و این ها رو جمع کنید .

4- بعد ناهار یه یک ساعتی وقت داشتم . رفتم نماز خونه دانشگاه یه چرتی بزنم (واسه مایی که صبح زود از یه شهری میزنیم و میایم به یه شهر دیگه یه نیم چرت خودش کلیه ) که اونم چشتون روز بد نبینه یه خانم چادری اومد بالا سرم و گفت خانم مگه اتاق شخصی گرفتی ! 

 

و حالا شما حال منو تصور کنید تهوع‌آور


نوشته شده در سه شنبه 91/2/19ساعت    10:47 صبح توسط صنم  نظرات ( ) |
           

Design By : Pichak